اشک

ساخت وبلاگ

سه روزه متوالی دارم می بینمش

دیدنش حالم رو بد میکنه

و منو از خودم متنفر می کنه

نمیدونم شاید یه روزی مثل همیشه این اشک و گریه و جیغ و داد ها رو که تایم خلوتم رو غنیمت شمردم و خودم رو باهاش خالی کردم یادم بره... این تنفری که الان نسبت به رفتار خودم دارم و این زوری که فقط به خودم میرسه ولی....

دوست دارم یکبار برای همیشه سکوت کنم.

چرا ذات آدم هارو نشناختم...

چرا فکر کردم ممکنه دوستم دلشته باشه چرا وقتی حس می کردم ادامه دادن فایده نداره اصرار کردم بیهوده بمونم که چی درست شه؟

اگر یه ذره هم هنوز حس کنم دوستش دارم فردا یا نمیرم

میشینم خونه

یا اون لباسی رو می پوشم که گذاشتم چند ماهه خاک میخوره... که آخرین بار توی برخورد باهاش پوشیده بودم که کل مدتی که اونجام از یادم نره آخرین بار چه اتفاقاتی افتاد!

کسی که باعث اشکت بشه آخرین نفریه که باید وجود خارجی دلشته باشه!

این مشکل منه که هنوز اوضاعم رو به راه نیست، و مشکل منه که توی اون مکان اذیتم....و حتی مشکل منه که برای خودم یه راه حلی پیدا کنم....

این مشکل منه که باید خودم رو جمع و جور کنم....

نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ساعت ۸:۲۰ ب.ظ توسط آسمان|

اگر من بمیرم...
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 5 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 17:45