اگر من بمیرم

ساخت وبلاگ
داشتم گوشیم رو خالی می کردمهرچی عکس ازش داشتم مستقیم و غیر مستقیمهمچنان از لابه لای عکس ها یه سری عکس پیدا میشه که مال اونه....چقدر زیاد دوستش داشتم!الان برای دل خودمم که شده باید نهایت تلاشم رو کنم که بهش بر نخورم !امروز اون یه نفری که توی محل کار شبیهش بود رو دیدم!یه لحظه فیلمش رو پلی کردم....به خیلی چیز ها فکر کردم و دست آخر روح و قلبم مچاله شد برای همه چی...براب اعتمادی که داشتم، و فکر می کنم اشتباهی نکردم که به اینجا برسه....غیر از همون اعتماد‌‌‌....هفته دیگه احتمال دیدنش هست!و اون حتی همون روز آخر هم موضعش مشخص بود به بدترین شکل ممکن که ترجیح دادم با خودکار بنویسمش تا اینکه بخواد اینجا ثبت شه...اگر برای دل منه که باید اینقدر دور شم که کامل فراموش کنم....اما اگر روزی هم همکلام شدم میگم چی میخوام!هرچند من پر رنگ ترین حرفی که میخواستم بهش بگم و گفتم.اون به بقیه دروغ نگفته بود به من دروغ گفته بوددر هر صورت آدم خوب همون آدم بدیه که هنوز بد بودنش ثابت نشده.امروز یه همکار آقا شوخی زشت کرد...باید احترام خودم رو بیشتر نگهدارم و محل نذارم بهش...گفت خانم(فامیلیم) به نظرتون بستر مناسب یعنی لحاف و تشک و اینا!آهسته هم گفت...فقط نگاهش کردم خودش گفت هیچی و ول کرد رفت.یارو سید هم هست!نمازم میخونه!روزه هم میگیره!من نشنیده میگیرم ولی رفتارم رو کاملا باهاش اصلاح میکنم!برای همین اینهمه تلاش کردم که محیط کارم زنونه باشه!به نظرم هنوزم دیر نیست و میشه تغییر داد محل کار رو!اما باز هم تلاش میکنم کنار بیام و سعی کنم حد و حدود محکم تری برای خودم قائل باشم....بماند که اون عوضی هم سید بود، نمازم می خوند!روزه هم میگرفت!پ.ن:من در تلاشم که حالم رو خوب کنم، لطفا اگر انرژی منفی دارید برای خودتون نگهدارید اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 7 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 17:45

حجم کاریم از روز ۱۴ ام تا همین الان اونقدر زیاد بود که حتی نمیدونستم آخرین باری که خوابیدم کی بوده...درنهایت امروز وقتی داشتم تلفنی حرف میزدم وسطش خوابم برد و دوباره بیدار شدم حتی متوجه نشدم چی گفت بنده خدا خداروشکر اگر بیکار بودم شرایطم خیلی میتونست آزارم بده و قابلیت اینو داشت که مریضم کنه ....بچه ها خیلی کیوتن نمیدونستن مکلف یعنی چی:)موقعی که معنی یه کلمه رو می پرسن و نمیدونن من میدونم و باید توضیح بدم خیلی بامزه میشه همه چی:))))))امروز اعتماد به نفس اینو گرفتم که تدریس زبان هم داشته باشم:))))شاید اگر وقت کافی رو داشته باشم در کنار بقیه کار هام انجامش بدم فعلا فرصتش رو ندارم...دوست داشتم یکم فعالیت ورزشیم رو بیشتر کنم....برای تابستون شاید برم یکم خودم روزانه ورزش کنم ببینم پتانسیلش رو دارم و ول نمی کنم به فکر باشگاه رفتن هم بیوفتم....واقعا این جسم و جونی که داره بهم خدمت میکنه حقشه که بهش رسیدگی بشه و ورزش مستمر توی برنامه هام باشه...باید امروز مطالعه داشته باشم و دست خالی نرم.خیلی دیروز از خودم راضی بودم خداروشکر کار هارو انجام دادم پیگیری هارو کردم و صبحم توضیح دادم کامل مطالب رو و اینقدر همه داشتن خوب گوش میدادن که لذت بردم از شنونده هام. نوشته شده در جمعه هفدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت ۳:۴۳ ق.ظ توسط آسمان| اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 13 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 17:45

سه روزه متوالی دارم می بینمشدیدنش حالم رو بد میکنهو منو از خودم متنفر می کنهنمیدونم شاید یه روزی مثل همیشه این اشک و گریه و جیغ و داد ها رو که تایم خلوتم رو غنیمت شمردم و خودم رو باهاش خالی کردم یادم بره... این تنفری که الان نسبت به رفتار خودم دارم و این زوری که فقط به خودم میرسه ولی....دوست دارم یکبار برای همیشه سکوت کنم.چرا ذات آدم هارو نشناختم...چرا فکر کردم ممکنه دوستم دلشته باشه چرا وقتی حس می کردم ادامه دادن فایده نداره اصرار کردم بیهوده بمونم که چی درست شه؟اگر یه ذره هم هنوز حس کنم دوستش دارم فردا یا نمیرممیشینم خونهیا اون لباسی رو می پوشم که گذاشتم چند ماهه خاک میخوره... که آخرین بار توی برخورد باهاش پوشیده بودم که کل مدتی که اونجام از یادم نره آخرین بار چه اتفاقاتی افتاد!کسی که باعث اشکت بشه آخرین نفریه که باید وجود خارجی دلشته باشه!این مشکل منه که هنوز اوضاعم رو به راه نیست، و مشکل منه که توی اون مکان اذیتم....و حتی مشکل منه که برای خودم یه راه حلی پیدا کنم....این مشکل منه که باید خودم رو جمع و جور کنم.... نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ساعت ۸:۲۰ ب.ظ توسط آسمان| اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 9 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 17:45

هرچی بیشتر بچسبی به یه چیزی اصرار کنی بیشتر ضربه میخوری

بذار فقط خاطره خوب بمونه

خیلیم توی چشم نباش

از آدمهای بی تعهد بی مسئولیت بدم میاد

از آدم های دمدمی و نا امن

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۲ساعت ۴:۳۷ ق.ظ توسط آسمان|

اگر من بمیرم...
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 14:36

امروز که داشتم با الهه صحبت می کردم می گفت اینا توقع نیست اینایی که میگی وظیفه فرد هست و جزء کار های بد محسوب میشه.چجوری یه آدم میتونه رذایل اخلاقی رو داشته باشه ولی توی باور هاش از یه عده بهتر باشه.ماریا بارداره!به جهنم که بارداره!وقتی یه هفته اس پول گرفته و نمیره یه فرم پر کنه بیاد.چیشو درک کنم من آخه!اون عوضی باعث میشه بقیه مدام بهم زنگ بزنن....میخوام محل نذارم یه مشت سوء استفاده گر‌...برام یکم سخته تمرکز کردن ولی دارم خرد خرد کار هام رو پیش می برم چون توی هیچ برهه ای زندگیم حضور کسی که روحم رو خراشیده در نهایت باقی نمونده و فقط آثار کم کاری خودم باقی مونده.واحد هامو هم امروز حذف نمی کنم.یه مقداری زبونم تند و تیزهمریم گفت میخوای وام بگیری گفتم نه پول توی حسابم دارم.سریع بهش برخورد گفت منم دارم ولی میخوام پوله رو خانواده بده.نمیخوام از خانواده پول بگیرم من!آخرین بار بحثمون شد که برو دنبال زندگیت.منم گفتم میرم‌‌‌...و این تنها امید من برای رفتنه.اینجا چیزی برای موندن ندارم.هرچند توی حسابم اونموقع ۲۰۰ هزار تومن بود اما گفتم پول دارم.یه جوری شدم که اصلا برام مهم نیست سود و ضرر بقیه چیه چون ماریا وقتی بهش گفتم تویی که ادعات میشه زمان نمیذاری واسه جذب بدش اومد و بحث راه انداخت.دستش رو از توی دستم کشید...هفته پیش سه دفعه دست رد بهم خورد.حداقل سه دفعه و من واقعا بدم اومد و تحت تاثیر قرار گرفتم.امروز نمیرم جایی نه دانشگاه نه سر کار.شاید برم دنبال لیزر و خرید و ویزیت پزشک و بعدشم جلسه.از دوشنبه میرم دیگه احتمال زیاد.باید خیلی زیاد تلاش کنم اما از نظر روحی ضعیفم.همیشه خوشی زیاد میتونه شکست زیادی هم داشته باشه.نمیخوام بهش پیام بدم.میخوام شان خودم رو حفظ کنم و نمیخوام فرصت بدم...شد دوما اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 14:36

دیروز توی بغل یه غریبه زدم زیر گریه...همینقدر سخت داره میگذرهتوی دانشگاه داستان بسازنتوی محیط کار برای آدم بزننبه هیچ جا تعلق نداشته باشیکسایی که دوستشون داشتی یا براشون احترام قائل بودی خردت کنن...دارم سعی میکنم سرپا باشماز همه چی خسته شدم...همونجا زدم زیر گریه...مثل اون سری که از کارم اومدم بیرون یه کار با درآمد و شرایط بهتر برام جور شد.مطمئنم این روز هارو که تحمل کنم و از سر بگذرونم روشنایی ظهور میکنه...خدا هست نوشته شده در چهارشنبه دوم اسفند ۱۴۰۲ساعت ۸:۵۹ ب.ظ توسط آسمان| اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 14:36

میدونم الان یه احمق به نظر می رسم و قراره کلی هیت دریافت کنم....گفت من تصمیم نگرفته بودم و بهتم نگفتم که تصمیم نگرفتم مثل آدم های قراردادی که اگر بفهمن قراره رسمی شن هر کاری دلشون میخواد می کنن...به تو هم نگفتم تصمیم نگرفتم که یهو برخوردت رو از چیزی که هستی بهتر نکنی و خود واقعیت رو نشون بدی!اما من واقعی دوستش داشتم و واقعی به آینده فکر می کردم و به نظرم اومد نوعی از خیانته که بخوای جور دیگه ای غیر از چیزی که طرف مقابلت هست باشی و وانمود کنی که اینطور نیست...شاید به ظاهر من ضربه بدی خوردم....اما توی بطن ماجرا اون کسی که دوستش داشت رو اینجوری ازش گذشت و من فقط یه آدم مثل آدمهای دیگه از زندگیم کم شد.نمیدونم دوباره بتونم کسی رو دوست داشته باشم یا چی ولی میدونم که با تجربه الانم قراره موقعیت های زیادی رو رد کنم!چون خیلی چیز ها یاد گرفتم....به بهای خیلی خیلی سنگینبشارت میدم به خودم که قرار نیست دیگه منتظر بمونم و همینجور توی برزخ باشم و باز هم گریه کنم...خودم رو اینجوری آروم کردم که شاید به صلاحم نیست و ویدیوی همیشگی رو نگاه کردم...کوچیک بودن ما و غصه هامون در مقایسه با کهکشان ها....این مدت اینقدر بدی در حقم کرده که مانع بشه بخوام کاری کنم...میگه تو رفتار خودت رو نمیبینی که باعث میشه بقیه چه رفتاری کنن...در حقیقت اون عوض شده و چیزی مثل قبل نیستتقریبا از ۸ توی اتاقم و چند دقیقه است گریه ام بند اومده....کم کم داره خوابم میگیره و این خوبهیعنی امشب قرار نیست با ناراحتی بیدار بمونم و خوابم میبرههر اومدنی یه رفتنی داره....شاید یه روزی هم منم عمیقا خوشحال باشم...میخواستم وقت مشاوره بگیرم...خب تموم شد... نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲ساعت ۱۱:۷ ب.ظ توسط آسمان| (Why اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 22:21

دو جلسه مشاوره گرفتیم.یک جلسه من صحبت کردم یک جلسه اون.نا امید کننده بود، متاسفم برای خودم که امید می بندم به این آدمها!گفت مثل قبل دوستم نداره و آدمها عوض میشن.وقتی می خوای ترک کنی باید بدی های یه آدم رو بنویسی که یادت بیاد واسه چی کنار کشیدی.باید بنویسمشون...میگه از چشمم افتادی!با این جمله نوشته ام رو تموم میکنماگر همه حقیقت رو میدونستی هیچ چیزی خیلی خوشحال یا خیلی ناراحتت نمی کرد!نیاز دارم فاصله بگیرم و فکر کنم چیزی وجود نداشته...خدا خیلی دوستم داشته که بین هر سری صحبت تلخ یه دیدار با رضوی داشتم!اگر اون میتونه بگذره چرا من نتونم؟!هر اومدنی یه رفتنی داره نوشته شده در دوشنبه دوم بهمن ۱۴۰۲ساعت ۳:۲۰ ق.ظ توسط آسمان| اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 22:21

مشاوره خیلی بهم کمک کرد...حالا این منم که میتونم بگم نمیخوامشوقتی داشتم به ویس هاشون گوش میدادم تصمیم گرفتم ناخون هام رو کامل کوتاه کنم و این نشون میداد که دارم با حرفاشون عصبی میشم...سراغ موهامم رفتم که وسط راه جلوی خودم رو گرفتم!برای چی فکر کردم آدم درستیه...حرفاش توی مشاوره چرت و پرت محض بود...همه رو تونستی گول بزنی، الان دیگه کیو میخوای گول بزنی؟!خوبه که حاضر شد مشاوره بره و حداقل یکم از صداش رو هم بفرسته...نا امیدم ازش... مشاوره گفت ۲۴ ساعت زمان بدید بعد تصمیم آخرتون رو بگیرید...گفت این آدم خونت رو توی شیشه میکنه بی مسئولیت و وابسته هست و پیرت میکنه...خوبه که به خط قرمزم اصرار کردم...اگر اصرار نمی کردم میخواست همینجوری ادامه بده...گفت به درد رابطه نمیخوره برای دوستی خوبه!حرف هاش... یک ذره منو نفهمید...سری پیش یه بوفالو خوشحال داشت بهم نخ میداد محل ندادمفکر می کنم دیگه حالا حالا ها قرار نیست به کسی فکر کنم...نمیخوام دوست داشته باشم...من راضیم که مشاوره گرفتم حالم خیلی بد بود...یه پسر چجوری به خودش اجازه میده گند بزنه به اعصاب آدم...میدونی یه خودشیفتگی مزخرفی دارن همه که فکر می کنن وای حالا میخواد رابطه رو درست کنه من یه خریم!وقتم رو گذاشتم پات، بهت امید بسته بودم، نزدیک بودی بهم خر!هوف!دوتا کتاب شروع کردم خوندنتموم کنم شاید معرفی کردممنباب همین روابط که حداقل به قول مشاوره اگر پریدم توی آب و خیس شدم دوتا ماهی هم گرفته باشم...نه جلبک!نمیدونم اگر بعد از تموم شدن ۲۴ ساعت بگه نمیخوام چه ری اکشنی داشته باشمیا اگر بگه میخوام ادامه بدم باید از کجا شروع کنمفقط اگر گفت ادامه داشته باشه به مشاوره میگم من روی موضعم هستم باید همه بدوننمن شان و شخصیت دارم برای خودم و پنهانی با کسی نخو اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 22:21

امروز رفتم و دندون عقلم رو کشیدمیه جوری از جراح دندون عقلم خوشم اومد که چنان انگیزه ای بهم داد که اگر ۱۷_۱۸ سالم بود دوست داشتم همون لحظه بشینم بخونم دندون پزشکی قبول شم و بشینم سر کلاس درسش:))))))))جراحی داشت و درد داشت و خودم رو قانع می کردم که من به دکترم اعتماد دارم همه چی خوب پیش میره کارشون درسته و خیالم راحته و دارم کار درستی میکنم...خداروشکر تا الان همه چی خوب بود.متخصص جراح دندون پزشک یه استاد میانسال صبور و پر حوصله و دلسوز و خوش اخلاق بودبهش گفتم حتما واجبه باید مسکن قوی بزنم؟خندید گفت مستحبه بزن شب بتونی بخوابی:))))بنده خدا راست میگفت اگر نزده بودم نصف شب باید از درد میرفتم میزدم...یه مقداری آخرش استرس گرفتم ولی اوکی بود همه چی خداروشکر خوب پیش رفتهزینه رو هم خیلی مناسب تر از جاهای دیگه گرفتن.کاش زودتر اون یکی رو هم کشیده بودم الان دندون های مرتب و سالم داشتم:)اشتباه کردم...این یکی هم درد گرفت که کشیدم وگرنه همون اشتباهم رو ادامه میدادم....گاهی درد خوبه....شاید اگر زودتر میرفتم و میدیدمش....دلم میخواست که واقعا بشینم و بخونم و بیارمش...دستش سبک بود...*بعد از سه هفته متوالی که گند زده به اعصابم و وقتی دیگه حسی بهش ندارم دل و ذوقی نسبت بهش ندارم وایساده پای منبر که آره من مامانم رو بیشتر از هر کسی دوست دارم...اون بچه است یا من، اولین نفر زندگی هر کسی کسیه که تصمیم میگیری به اندازه خودت دوستش داشته باشی یه غریبه که برات آشنا بشه...همون مامانه هم اولین نفر زندگیش بعد از خودش شوهرشه نه بچه هاش...من توی همچین جایگاهی نیستم مهم نیست از وقتی اون صحبت ها رد و بدل شد، حرف مامانش شد دست و دلش لرزید. دونستم حرف من برو نداره این شلوار توی پاش هم به انتخاب خودش نیست.دومین مشکل اگر من بمیرم...ادامه مطلب
ما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 8:46