امروز رفتم و دندون عقلم رو کشیدمیه جوری از جراح دندون عقلم خوشم اومد که چنان انگیزه ای بهم داد که اگر ۱۷_۱۸ سالم بود دوست داشتم همون لحظه بشینم بخونم دندون پزشکی قبول شم و بشینم سر کلاس درسش:))))))))جراحی داشت و درد داشت و خودم رو قانع می کردم که من به
دکترم اعتماد دارم همه چی خوب پیش میره کارشون درسته و خیالم راحته و دارم کار درستی میکنم...خداروشکر تا الان همه چی خوب بود.متخصص جراح دندون پزشک یه استاد میانسال صبور و پر حوصله و دلسوز و خوش اخلاق بودبهش گفتم حتما واجبه باید مسکن قوی بزنم؟خندید گفت مستحبه بزن شب بتونی بخوابی:))))بنده خدا راست میگفت اگر نزده بودم نصف شب باید از درد میرفتم میزدم...یه مقداری آخرش استرس گرفتم ولی اوکی بود همه چی خداروشکر خوب پیش رفتهزینه رو هم خیلی مناسب تر از جاهای دیگه گرفتن.کاش زودتر اون یکی رو هم کشیده بودم الان دندون های مرتب و سالم داشتم:)اشتباه کردم...این یکی هم درد گرفت که کشیدم وگرنه همون اشتباهم رو ادامه میدادم....گاهی درد خوبه....شاید اگر زودتر میرفتم و میدیدمش....دلم میخواست که واقعا بشینم و بخونم و بیارمش...دستش سبک بود...*بعد از سه هفته متوالی که گند زده به اعصابم و وقتی دیگه حسی بهش ندارم دل و ذوقی نسبت بهش ندارم وایساده پای منبر که آره من مامانم رو بیشتر از هر کسی دوست دارم...اون بچه است یا من، اولین نفر زندگی هر کسی کسیه که تصمیم میگیری به اندازه خودت دوستش داشته باشی یه غریبه که برات آشنا بشه...همون مامانه هم اولین نفر زندگیش بعد از خودش شوهرشه نه بچه هاش...من توی همچین جایگاهی نیستم مهم نیست از وقتی اون صحبت ها رد و بدل شد، حرف مامانش شد دست و دلش لرزید. دونستم حرف من برو نداره این شلوار توی پاش هم به انتخاب خودش نیست.دومین مشکل اگر من بمیرم...
ادامه مطلبما را در سایت اگر من بمیرم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sokootee-mina بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 8:46